menusearch
mamasen.ir

بی وطنی موروثی به قلم: مهدی محمودی

جستجو
شنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۴ | ۰۲:۲۱:۴۸
۱۴۰۴/۴/۱۳ جمعه
(0)
(0)
بی وطنی موروثی به قلم: مهدی محمودی
بی وطنی موروثی به قلم: مهدی محمودی

 

چنین به نظر میرسد که برخلاف تصویر رایجی که از رضاشاه به‌عنوان بنیان‌گذار ناسیونالیسم ایرانی مدرن ارائه می‌شود، عملکرد او در بسیاری زمینه‌ها جنبه‌هایی ضد ناسیونالیستی داشته است. از جمله:

 

۱. وابستگی به قدرت‌های خارجی (بریتانیا و آلمان)

در حالی که ناسیونالیسم مبتنی بر استقلال سیاسی و اقتصادی است، رضاشاه در بسیاری از تصمیم‌های کلان خود به شدت به حمایت یا رقابت قدرت‌های خارجی وابسته بود: در ابتدای سلطنت، با حمایت مستقیم انگلیس به قدرت رسید. در سال‌های بعد، سیاست نزدیکی به آلمان را در پیش گرفت، که زمینه‌ساز اشغال ایران توسط متفقین در ۱۳۲۰ شد. نهایتا هم با نظر و تصمیم قدرتهای خارجی، به جزیره موریس تبعید شد و هیچگونه اختیاری در خودداری از تبعید، از خود نداشت. این وابستگی‌ها برخلاف شعارهای استقلال‌طلبانه ناسیونالیستی بود.

 

۲. سرکوب اقوام و زبان‌های غیرفارسی

در حالی که ناسیونالیسم بر تنوع فرهنگی و هویتی در چارچوب یک ملت تأکید میکند، رضاشاه سیاست‌های یکسان‌سازی شدیدی اعمال کرد: ممنوعیت استفاده از زبان‌های محلی مانند ترکی، کردی، عربی در مدارس و ادارات. تغییر نام شهرها و روستاهای غیرفارسی‌زبان. سرکوب خونین قیام‌های محلی (مثلاً قیام عشایر، جنبش‌های کردی، و عرب‌های خوزستان). این اقدامات بیشتر حالت دولت‌گرایی اقتدارگرا داشت و عملا خلاف ناسیونالیسم فراگیر بود.

 

۳. تضعیف نهادهای سنتی بومی

در ناسیونالیسم فرهنگی، حفظ عناصر تاریخی و فرهنگی ملت اهمیت دارد، اما رضاشاه برخی نهادهای بومی را نابود کرد. از جمله: انحلال یا محدودسازی نفوذ ایلات و عشایر (به‌نام تمرکزگرایی، اما با از بین بردن فرهنگ بومی). کاهش نفوذ علما و نهادهای مذهبی که بخشی از هویت تاریخی ایران بودند. تخریب برخی اماکن مذهبی یا سنتی به‌نام "تجدد". نهادسازی، از جمله دانشگاه تهران، به پیشنهاد دکتر حسابی انجام شد. ایشان نسبت به چیستی دانشگاه، کاملا بی اطلاع بود.

 

۴. تقلید افراطی از غرب

ناسیونالیسم فرهنگی معمولاً خواستار مدرنیزاسیون با حفظ اصالت است، اما رضاشاه تقلید کامل از غرب را برگزید. به عنوان مثال، تحمیل لباس متحدالشکل (کلاه پهلوی و بعداً شاپو). ممنوعیت حجاب (کشف حجاب)، بدون در نظر گرفتن خواست فرهنگی اکثریت جامعه. این اقدامات باعث بیگانگی بخش‌های وسیعی از مردم با دولت شد.

 

۵. سرکوب نخبگان و روشنفکران ملی‌گرا

بسیاری از روشنفکران ناسیونالیست (مانند تقی ارانی، محمد نخشب، دکتر مصدق، حتی برخی اعضای حزب ایران) یا در دوران رضاشاه سرکوب شدند یا کنار گذاشته شدند، چون وفاداری کامل به شخص شاه نداشتند.

 

✅ کارنامه محمدرضاشاه پهلوی نیز در عمل شامل اقداماتی بود که در تضاد با اصول اساسی ناسیونالیسم قرار داشت.

 

۱. وابستگی عمیق به قدرت‌های خارجی (آمریکا و بریتانیا)

کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با حمایت مستقیم سازمان‌های اطلاعاتی بریتانیا (MI6) و آمریکا (سیا) علیه دولت ملی دکتر محمد مصدق – نماد ناسیونالیسم ایرانی – انجام شد. محمدرضاشاه پس از فرار از کشور، با دخالت خارجی بازگشت. در طول سلطنتش، بسیاری از تصمیمات کلیدی سیاسی، نظامی و اقتصادی، با هماهنگی یا تحت تأثیر قدرت‌های خارجی بود. امضای قراردادهای نابرابر نظامی و اقتصادی با آمریکا و غرب نیز در همین راستاست.

این رفتار برخلاف استقلال‌طلبی، و ناسیونالیسم است.

 

۲. سرکوب نیروهای ملی‌گرا و استقلال‌طلب

حذف و زندانی کردن چهره‌های ناسیونالیست مانند:دکتر محمد مصدق (حبس خانگی)اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی و روشنفکران مستقل با گرایش ملی‌و عملکرد ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) که به‌عنوان ابزار سرکوب مخالفان، به‌شدت با نیروهای ناسیونالیست برخورد می‌کرد.

 

۳. نهادینه‌کردن استبداد و انکار مشارکت مردمی

انحلال احزاب مستقل و ایجاد احزاب فرمایشی مانند حزب رستاخیز، انتخابات نمایشی بدون رقابت واقعی. تمرکز شدید قدرت در شخص شاه. در حالیکه ناسیونالیسم واقعی، به‌ویژه در شکل مدرن، بر مشارکت مردم، حاکمیت ملی، و دموکراسی تأکید داشته و استبدادِ مطلقه با این اصول مغایرت دارد.

 

۴. تحقیر و تضعیف فرهنگ بومی در برابر غرب‌گرایی افراطی

تلاش برای تقلید افراطی از فرهنگ غرب، به‌ویژه آمریکا، بدون توجه به بستر اجتماعی و فرهنگی ایران.جایگزینی هویت ایرانی با فرهنگ مصرف‌گرای غربی و بی‌توجهی به زبان‌ها و هویت‌های محلی. درحالیکه

ناسیونالیسم فرهنگی خواستار پاسداشت میراث و ارزش‌های بومی است، نه جایگزینی آن با سبک زندگی وارداتی.

 

۵. رابطه تحقیرآمیز با ملت و نادیده‌گرفتن خواست عمومی

محمدرضاشاه بارها خود را "پادشاه مستبد مصلح" می‌دانست، نه نماینده اراده مردم. در گفت‌وگوها و سخنرانی‌ها، بارها از «عقب‌ماندگی مردم»، «ناآگاهی ملت»، و نیاز به هدایت توسط "رهبر روشن‌بین" سخن گفته است. اما ناسیونالیسم برخاسته از باور به ارزش، شعور، و نقش ملت در تاریخ و آینده کشور است.

 

۶. تغییر هویت تاریخی ایران به نفع بازسازی شاه‌محور، تأکید بر هویت شاهنشاهی و باستان‌گرایانه به‌جای ناسیونالیسم مردمی.

برگزاری جشن‌های پرهزینه ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی که با استقبال مردمی همراه نبود، بلکه نوعی تحقیر تاریخ معاصر ایران (مشروطه و نهضت ملی) بود.

 

✅ رضا پهلوی، ولیعهد پیشین ایران و فرزند محمدرضاشاه نیز خود را نماینده ناسیونالیسم ایرانی، سکولار و دموکراتیک معرفی می‌کند. اما با بررسی دقیق‌تر مواضع و عملکرد او، بسیاری جنبه‌های ضد ناسیونالیستی نیز در رفتار و گفتار او مشاهده می‌شود.

 

۱. ابهام در موضع‌گیری نسبت به استقلال سیاسی و مداخله خارجی

یکی از اصول بنیادین ناسیونالیسم، استقلال سیاسی و مخالفت با مداخله خارجی است. اما رضا پهلوی بارها به‌طور ضمنی یا مستقیم از کمک یا مداخله قدرت‌های خارجی (به‌ویژه آمریکا و اسرائیل) برای تغییر رژیم در ایران استقبال کرده یا از آن ابراز امیدواری کرده است.

همکاری یا همراهی با رسانه‌ها و نهادهایی که وابسته به کشورهای خارجی‌اند (مانند رسانه‌های فارسی‌زبان دولت‌های غربی)، بدون مرزبندی روشن، نیز با اصل استقلال‌طلبی ملی در تضاد جدی است. درحالیکه ناسیونالیسم اصیل، بر «استقلال داخلی در برابر فشار خارجی» تأکید دارد.

 

۲. ابهام در مرزبندی با عناصر سلطنت‌طلب افراطی و ضددموکراتیک

رضا پهلوی هرچند از جمهوریت و دموکراسی سخن می‌گوید، اما عملا در کنار جریان‌های سلطنت‌طلب افراطی قرار دارد که به‌دنبال بازسازی یک نظام اقتدارگرا و غیرپاسخگو هستند. ناسیونالیسم مدرن اغلب با دموکراسی و حقوق مردم گره خورده است، و نزدیکی به عناصر مستبد سابق، با آن در تضاد قرار می‌گیرد.

 

۳. بی‌توجهی به تنوع قومی و زبانی ایران

در سخنان و برنامه‌های سیاسی رضا پهلوی، نگاه تک‌زبانی (تأکید صرف بر فارسی) و بی‌توجهی به حقوق زبانی، فرهنگی و سیاسی اقوام ایرانی مانند کردها، بلوچ‌ها، ترک‌ها و عرب‌ها مشاهده می‌شود. درحالیکه ناسیونالیسم فراگیر باید بر پایه احترام به تنوع در درون ملت استوار باشد، نه بر همگون‌سازی اجباری یا انکار تفاوت‌ها.

 

این رویکرد می‌تواند از نوعی ناسیونالیسم اقتدارگرا و مرکزگرا حکایت کند، که با ناسیونالیسم مدنی و مشارکتی در تضاد است.

 

۴. وابستگی هویتی به نظام سلطنتی پیشین

رضا پهلوی برخلاف بسیاری از اپوزیسیون‌های ملی‌گرا که از دل جنبش‌های مردمی و بومی برآمده‌اند، بیش از آنکه به ملت وابسته باشد، با نهاد سلطنت و خانواده پهلوی هویت‌یابی می‌کند. این وابستگی می‌تواند یک نوع «ناسیونالیسم درباری» باشد که مردم را در درجه دوم اهمیت قرار می‌دهد.

 

۵. مبهم‌گویی درباره ساختار آینده حکومت

برخلاف ناسیونالیسم سیاسی که خواستار مشارکت صریح مردم در تعیین سرنوشت کشور است، رضا پهلوی در بسیاری از سال‌ها از موضع‌گیری شفاف درباره نوع حکومت آینده (جمهوری یا سلطنت مشروطه) پرهیز کرده است. این ابهام، راه را برای بازتولید استبداد باز می‌گذارد.

 

۶. رویکرد تبلیغاتی بیش از برنامه‌محور بودن

ناسیونالیسم سیاسی نیازمند برنامه‌ریزی دقیق، شفاف و مشارکت‌محور است. بخش عمده‌ای از فعالیت‌های رضا پهلوی در قالب کمپین‌های رسانه‌ای یا پیام‌های احساسی بوده، نه ارائه برنامه مشخص برای دولت-ملت مدرن.

 

✅ جمع‌بندی:

(وراثت در ضدیت با وطن)

 

رضاشاه پروژه نوسازی را در موارد معدودی دنبال کرد، اما روش‌هایش اغلب متمرکز، سرکوب‌گر، و ضد اصول بنیادین ناسیونالیسم (مانند مشارکت مردمی، تنوع فرهنگی، استقلال کامل از قدرت‌های بیگانه) بود. از این نظر می‌توان گفت بخشهای مهمی از کارنامه‌اش با اصول ناسیونالیسم در تضاد قرار دارد و نمیتوان او را وطن دوست دانست.

محمدرضاشاه نیز در ظاهر از ناسیونالیسم سخن می‌گفت، اما:استقلال ملی را قربانی وابستگی به آمریکا و غرب کرد، مردم‌سالاری را به نفع استبداد کنار گذاشت، فرهنگ ملی را با تقلید غرب تضعیف نمود و نیروهای ناسیونالیست واقعی را سرکوب کرد.

و اکنون نیز رضا پهلوی خود را ولیعهد، وارث و طرفدار ناسیونالیسم ایرانی معرفی می‌کند، اما ابهام در مرز با مداخله خارجی، بی‌توجهی به تنوع قومی و زبانی ایران، عدم شفافیت در ساختار آینده قدرت، وابستگی به گفتمان سلطنت‌محور و نه مردم‌محور... باعث شده که عملکرد و مواضع او در تضاد با اصول ناسیونالیسم دموکراتیک، استقلال‌طلب و مشارکت‌محور قرار گیرد.

نظرات کاربران
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

بستن
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

0 نظر