menusearch
mamasen.ir

درخواست جانباز دفاع مقدس ممسنی از رئیس‌جمهور محترم

جستجو
شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳ | ۹:۵۴:۵۱
۱۴۰۳/۲/۲۶ چهارشنبه
(0)
(1)
درخواست جانباز دفاع مقدس ممسنی از رئیس‌جمهور محترم
درخواست جانباز دفاع مقدس ممسنی از رئیس‌جمهور محترم

*از صحبت های رئیس جمهور محترم سید ابراهیم رئیسی در جمع مردم پرشور ممسنی و رستم بابت توجه به روستاییان و راه های ارتباطی تا نارضایتی مردم و عدم توجه مسولان شهرستانی*

 

❇️خطاب به مسولان شهرستان ممسنی، استانی و کشوری

◀️ *باچه شوقی ما که تمایل داریم بعد بازنشستگی مجددا در روستا فعالیت کشاورزی و دامداری داشته باشیم تاهم امور زندگی بچرخد وهم کمکی به اقتصاد کشورشود تا بتوانیم به روستابرگردیم*


ازاین جهت متاسفم به بی توجهی مسؤلین که بعداز چهل سال هنوز ما ازجاده وآب شرب لوله کشی و مخابرات رنج میکشیم درصورتیکه این رفاه نسبی حق هرشهروند روستای و شهری است آیا این بودجه استانی فقط باید خرج پلهای سطحی وزیر سطحی وقطار شهری مراکز استانها شودپس این عدالت اجتماعی که هرروز دم ازان میزنید کجا رفته بنده بعد از بازنشستگی دویست راس گوسفند خریدم ودر روستای ده گردو (بالزیتون )به مدت دوسال بعلت نداشتن جاده مناسب و عدم توجه به دامداران برخلاف میل باطنی مجبور به فروش شدم.
در زمان دامداری در این روستا ماشینم بیست روز زیر برف ماند نمی‌توانستیم به طرف شهر بیام باکوچکترین باران جاده بند میاد مسیر جاده ده گردو (بالزیتون)، سید عبدالله ،عدس کاری ،باغ انار یه روز امده بودم شهر برای آذوقه غروب رسیدم باغ انار برف گرفت باچه مشقتی توی این شب تاریک باکوله پشتی ازنان ودیگر وسایل همراه که احتمال حمله حیوانات وحشی را داشتم بعداز سه ساعت خودم به روستای ده گردو(بالزیتون) رساندم واما این شخص کیست یک مطالبه گر به نام ایمور شجاعیان که درسال 62 در رشته ماشین ابزار هنرستان شهید مرادی مشغول درس بودم پسر داییم شهید ستار شجاعیان هم در همان هنرستان درسال 60 به جبهه اعزام شد که درتاریخ به شهادت رسیده بود این امر ودیگر انگیزه ها مرابر این داشت که من هم به جبهه برم خلاصه دبیرستان تعطیل شد وما هم به بسیج مراجعه کردیم جهت ثبت نام، تابستان بود گفتند برید فلان تاریخ بیایید ما هم برگشتیم به روستا به کمک پدر وبرادر ،چند روزی چوپانی کردیم روز موعد که تاریخ اعزام بود رسید به برادرم گفتم من تشدید دارم بایدفردا بروم برای امتحان انروزگوسفندها را زود اوردم خانه غروب بود کیف برداشتم از یه مسیر مال رو آمدم روستای چهارقاش میانبر زدم توی کوه بنام کوه تاوه سیا شب تاریک و سیاه هر لحظه بفکر این بودم که خرس بهم حمله کند، در همین فکر بودم که یکی از پشت کیفم را کشید برگشتم دیدم برادرم ،کیفم را کشید بند کیف پاره شد منم فرارکردم خلاصه آمدم روستای گلیه جاوید شب خوابیدم فردا صبح زود ماشین که نبود پیاده توی ان گرمای تابستان آمدم پل فهلیان وازانجا با یه وانت آمدم نوراباد وازطریق بسیج به پادگان شیراز جهت آموزش وبه جبهه اعزام شدیم.
حالا ای مسولان همین سه روستا سه شهید و بیش از بیست جانباز تقدیم انقلاب کردند آیا این حق ماست که هنوز از کمترین توسعه روستایی که جاده و مخابرات و آب شرب است بی بهره باشیم؟

با تشکر
*جانباز جنگ تحمیلی ایمور شجاعیان*

نظرات کاربران
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

بستن
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

0 نظر